۱۳۸۹ مرداد ۲۲, جمعه

سوره نمل

نام معروف آن به مناسبت آیه ۱۸ که درباره داستان مورچگان و حضرت سلیمان است، نمل می‌باشد، ولی نام سلیمان و طاسین نیز بر آن نهاده شده است.تمام این سوره در مکّه در جریان‌ها و مناسبت‌های مختلف نازل شده و ”بسم اللّه الرّحمن الرّحیم“ دوبار در آن آمده است، یکی در آغاز سوره و دیگری در آیه ۳۰، در آغاز نامه حضرت سلیمان به ملکه سبا.مبارزات چهار پیامبر بزرگ الهی، (موسی ، سلیمان، صالح و لوط) با اقوام منحرف زمان خود در این سوره آمده است که مفصل‌ترین آن، برخورد حضرت سلیمان با ملکه سباء و چگونگی ایمان آوردن او به خدا می‌باشد.سخن گفتن پرندگانی همچون هدهد و حشراتی چون مورچه، حضور افرادی از جن در لشگر و دربار سلیمان و بالاخره آوردن تخت بلقیس از یمن به شام در یک چشم به‌هم زدن ، بخشی دیگر از آیات این سوره را به خود اختصاص داده است.در آیه 12 نه معجزه حضرت موسی آمده است : "عصا، ید بیضا، ملخ، قمّل، ضفدع، خون، شکافتن دریا و کوه و طوفان"
که خودم چهار تاشو نمی دونستم ماجراش رو :
*ملخ (جراد):بعد از بلایای زیادی که بنی اسرائیل متحمّل شده بود، حضرت موسی(ع) و هارون نزد فرعون رفتند و از او رخصت مهاجرت خواستند اما فرعون اجازه نداد. بعد فرعون حضرت موسی(ع) گفت:چه کسانی می خواهند مهاجرت کنند؟موسی(ع) گفت:تمام بنی اسرائیل با زن و فرزند و هرچه دارند و قابل انتقال است مهاجرت می کنند. فرعون گفت:فقط مردان بروند و زنان، اطفان و جوانان نباید بیرون بروند.حضرت موسی(ع) مأیوس شد و عصای خود را بر زمین زد و بادی از جانب مشرق وزیدن گرفت و ملخ های گوناگونی را به همراه آورد تا هوا تاریک شد و زمین در زیر انبوه ملخ ها ناپدید گردید.ملخ ها هر چه را می یافتند می خوردند و نابود می کردند. مردم از ترس قحطی و هلاکت با یک دیگر به نزاع پرداختند. فرعون وقتی وضع را اینگونه دید، به هراس افتاد و به حضرت موسی(ع) گفت:من چندین بار خلاف عهد کرده ام. اینک این ملخ ها را بران و دور کن و هر کجا که می خواهی با قوم خود مسافرت کن. حضرت موسی(ع) از خداوند خواست و بادی از مغرب وزیدن گرفت و ملخ ها را برد و به دریای قلزم ریخت چنان که یک ملخ به جای باقی نماند.
*قمّل (شپش):حضرت موسی(ع) نزد فرعون رفت و گفت:اگر اجازه ندهی با قوم خود مهاجرت کنم باز حیوانات موذی بر شما مسلط می شود، و بی درنگ عصا را بر زمین زد که تمام ذرات آن به صورت شپش درآمده و از سر و صورت مردم بالا می رفتند. تمام گوسفندان و احشام پر از شپش شدند. هفت روز گذشت و مردم به ستوه آمده، به فرعون شکایت کردند. فرعون نزد موسی رفت و از او درخواست کرد که این بلا را رفع کند. حضرت موسی دعا کرد و خداوند دعای او را اجابت کرد.
*ضفدع(قورباغه):حضرت موسی(ع) نزد فرعون رفت و از او خواست به وعدة خود مبنی بر مهاجرت بنی اسرائیل وفا کند امّا فرعون به وعدة خود وفا نکرد و با مهاجرت بنی اسرائیل مخالفت نمود. حضرت موسی عصای خود را را به رود نیل زد که قورباغه ها از رود نیل بیرون ریختند و شهر را فرا گرفته و از سر و روی مردم بالا می رفتند، به طوری که مردم به ستوه آمدند. فرعون نزد حضرت موسی رفت گفت:اگر قورباغه ها را برگردانی اجازه می دهم بنی اسرائیل را کوچ دهی. حضرت موسی دعا کرد. هفت روز طول کشید تا همة قورباغه ها از شهر به دریا ریختند و بلا مرتفع شد. امّا باز فرعون تحت تأثیر نظر ساحران به وعدة خود وفا نکرد و با مهاجرت بنی اسرائیل مخالفت نمود
*خون (باران خون):زمانی که فرعون با مهاجرت قوم بنی اسرائیل به همراه حضرت موسی(ع) مخالفت نمود، آن حضرت، فرعون را از عذاب الهی ترساند و باران خون باریدن گرفت و ترس و وحشت همه جا حاکم شد. فرعون با دیدن عذال الهی،‌ به ظاهر با مهاجرت بنی اسرائیل موافقت نمود امّا بعد از دفع عذاب، دوباره به وعدة خود وفا نکرد.
و در نهایت حضرت موسی (ع) و قوم بنی اسرائیل از دست فرعون فرار کردند، و "شکافته شدن دریا" و " کوه طور و از هم پاشیدن آن" و "طوفان" معجزاتی بود که در پی فرار برای رهایی از فرعون رخ داد.

۳ نظر:

Mifa گفت...

مرسی مریم جون! من هم نمی دونستم... اینا به صورت کامل تو قرآن اومده یا اشاره بوده و داستانش رو از جای دیگه ای خوندی؟

Mahla گفت...

خیلی جالب بود.مرسی!

maryam گفت...

نه مورد رو در آیه نام برده شده بعد گشتم و توضیحاتش رو یافتم :http://www.jawab.ir/qa/%D8%A8%D8%B1-%D8%B7%D8%A8%D9%82-%D8%A2%DB%8C%D9%87-%D8%B3%D9%88%D8%B1%D9%87-%D9%86%D9%85%D9%84-%D8%AD%D8%B6%D8%B1%D8%AA-%D9%85%D9%88%D8%B3%DB%8C-%D9%85%D8%B9%D8%AC%D8%B2%D9%87-%D8%AF%D8%A7%D8%B4%D8%AA%D9%86%D8%AF-%D8%A8%D8%B3%DB%8C%D8%A7%D8%B1%DB%8C-%DA%A9%D8%AA%D8%A8-%D8%B9%D8%A8%D8%A7%D8%B1%D8%AA
تو این جاهم در منابع نگفته داستان از خود قرآن ه.