۱۳۸۹ مرداد ۲۱, پنجشنبه

حزب 61

حزب 61 از آیه ی 75 سوره ی کهف شروع می شه. که ادامه داستان حضرت موسی با مرد دانا است که به روایاتی اون مرد دانا حضرت خضر بوده. داستان به طور خلاصه از این قراره که حضرت موسی همراه این مرد دانا می شه به این شرط که هرکاری که کرد اعتراضی نکنه. اول می رن تو یه کشتی، کشتی سالم بوده، مرد دانا شروع می کنه به سوراخ کردن کشتی، حضرت موسی اعتراض می کنه که چرا کشتی رو سوراخ می کنی؟ مرد دانا جواب می ده که نگفتم تو بر کارهای من صبور نیستی؟ حضرت موسی معذرت خواهی می کنه. بعد از اون می رن به یه پسر می رسن، مرد دانا بی هیچ گفتگویی اون پسر رو می کشه! حضرت موسی باز قولش یادش می ره و به اعتراض می گه: "آيا نفس محترمى كه كسى را نكشته بود بيگناه كشتى حقا كارى قبيح كردى"  و باز مرد دانا جواب می ده که نگفتم تو بر کارهای من صبر نداری؟ حضرت موسی عذر می خواد و می گه اگه یه بار دیگه اعتراض کردم من رو ترک کن. بعد می رن به یه ده می رن، از مردم اون ده غذا می خوان، اما بهشون نمی دن، هنگام بیرون رفتن یه دیوار می بینن که در حال ریختن بوده، مرد دانا شروع به تعمیرش می کنه، حضرت موسی می گه:  كاش براى اين كار مزدى مى گرفتى. مرد دانا پس از این اعتراض می گه که اکنون زمان جدایی من و تو فرارسیده. حالا دلایل کارام رو به تو می گم:
اما كشتى براى مستمندانى بود كه در دريا كار مى كردند خواستم معيوبش كنم ، چون كه در راهشان شاهى بود كه همه كشتيها را به غصب مى گرفت. 
اما آن پسر، پدر و مادرش مؤ من بودند ترسيدم به طغيان و انكار دچارشان كند و خواستم پروردگارشان پاكيزه تر و مهربان تر از آن عوضشان دهد.
اما ديوار از دو پسر يتيم اين شهر بود و گنجى از مال ايشان زير آن بود، و پدرشان مردى شايسته بود، پروردگارت خواست كه به رشد خويش رسند و گنج خويش بيرون آرند، رحمتى بود از پروردگارت ،
و من اين كار را از پيش خود نكردم ، چنين است توضيح آن چيزها كه بر آن توانايى شكيبايى آن را نداشتى.
این روایت از جهتی که ما همیشه روی قضایا رو می بینیم و قضاوت می کنیم جالبه. و درس عبرت. اما من با یه قسمتش مشکل دارم. قسمت سومش رو می تونم کاملا درک کنم. کار نیکی هست. کار اول رو هم با فرض این که امکان تغییر پادشاه نبوده و ... می تونم قبول کنم. اما کار دوم اصلا برام قابل درک نیست. فرمان خدا بوده، درسته. اما نمی تونم درک کنم که چرا به خاطر صلاح پدر و مادر باید فرزندی کشته بشه، هر چند که کافر باشه. می تونم تصور کنم که اگه گناهی مرتکب شده باشه و مجازاتش اعدام باشه، باید کشته می شده، اما بدون هیچ محاکمه و حرفی...؟ من نمی تونم این موضوع رو درک کنم حتی وقتی که دستور خداست... من نمی تونم این موضوع رو با عدل خدا جمع بزنم... المیزان رو گشتم، اما برای این سوالم جوابی پیدا نکردم... کسی می تونه کمکم کنه؟

در ادامه سوره داستان ذوالقرنبن میاد. و بعد از اون در پایان سوره خداوند از زیانکارترین مردم سخن می گوید. و می فرماید:
"بگو آيا شما را از آنهايى كه از جهت عمل زيانكارترند خبر دهيم؟ همان كسان كه كوشش ايشان در زندگى اين دنيا تلف شده و پندارند كه رفتار نيكو دارند، آنها همان كسانند كه آيتهاى پروردگارشان را با معاد انكار كرده اند، پس اعمالشان هدر شده و روز قيامت براى آنها مىزانى بپا نمى كنيم، چنين است ، و سزاى ايشان جهنم است براى آنكه انكار ورزيده و آيتهاى من و پيغمبرانم را به مسخره گرفته اند."
پس از آن به مومنان وعده می دهد و در نهایت سوره با اشاره به سه اصل توحید و نبوت و معاد تموم می شه. 

بعد از سوره ی کهف، سوره ی مریم هست.  در ابتدای سوره از زکریا یاد می شه که از خداوند در پیری و در حالی که زنش نازا بود فرزندی خواست و خداوند به آنها یحیی را بخشید.  و بعد به داستان بارداری حضرت مریم اشاره می شه و سخن گفتن حضرت عیسی در گهواره. چیزی که جالب بود خداوند هم به یحیی و هم به حضرت عیسی سه سلام می فرستد در سه روز، روزی که به دنیا آمد، روزی که می میرد و روزی که برانگیخته خواهد شد. به نظر من این نشون دهنده ی اینه که این سه روز خیلی مهمه. تو المیزان درباره ی سلام اومده :
"كلمه سلام (در معنا) نزديك با كلمه (امن ) است ، و آنچه از موارد استعمال آن به دست مى آيد اين است كه فرق ميان آندو اين است كه (امن ) عبارت است از خالى بودن مكان از هر چه مايه كراهت و ترس آدمى است ، ولى سلام عبارت است از اينكه محل طورى باشد كه هر چه آدمى در آن مى بيند ملايم طبعش باشد، نه از آن كراهت داشته باشد، و نه ترس .... در اين ايام كه هر كدامش ابتداى يكى از عوالم است ، و آدمى در آن زندگى مى كند از هر مكروهى قرين سلامت باشد، روزى كه متولد مى شود به هيچ مكروهى كه با سعادت زندگى دنيايش ناسازگار باشد دچار نگردد، و روزى كه مى ميرد و زندگى برزخيش را شروع مى كند قرين سلامت باشد، و روزى كه دوباره زنده مى شود و به حقيقت حياة مى رسد سلامت باشد، و دچار تعب و خستگى نگردد."

این حزب 61 بود...  

هیچ نظری موجود نیست: