۱۳۸۹ مرداد ۲۹, جمعه

سوره فصلت

محتوای این سوره شامل آیاتی در خصوص قرآن کریم، آفرینش آسمان و زمین و مراحل پیدایش کره زمین و کوه ها و گیاهان و حیوانات، اشاره ای به سرگذشت اقوام سرکش پیشین، انذار مشرکان با بیان توصیفاتی از قیامت، و دعوت به حق و طریقه برخورد منطقی با مخالفان و راهنمایی آنان به حق می باشد.

در قسمتی از این سوره آمده است : چه كسى گفتارش بهتر است از آن كس كه دعوت به سوى خدا مى‏كند و عمل صالح انجام مى‏دهد و مى‏گويد من از مسلمينم و با تمام وجودم اسلام را پذيرفته‏ام، وَ مَنْ أَحْسَنُ قَوْلًا مِمَّنْ دَعا إِلَى اللَّهِ وَ عَمِلَ صالِحاً وَ قالَ إِنَّنِي مِنَ الْمُسْلِمِينَ

بعد از بیان دعوت به سوی خداوند و اوصاف دعوت کنندگان، در خصوص روش این دعوت آمده است : نيكى و بدى يكسان نيست، لا تَسْتَوِي الْحَسَنَةُ وَ لَا السَّيِّئَةُ و سپس می افزاید: با روشى كه بهتر است بدى‏ها را پاسخ گوى و دفع كن ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ

به وسيله حق باطل را و با مدارا جهل و خشونت را دفع کن و با عفو و گذشت به مقابله با خشونتها برخيز، هرگز بدى را با بدى، و زشتى را با زشتى پاسخ نگو كه اين روش انتقامجويان است و موجب لجاجت و سرسختى منحرفان و مخالفان می شود.

سپس به فلسفه این کار در یک جمله کوتاه اشاره شده و می فرماید : نتيجه اين كار آن خواهد شد كه دشمنان سرسخت همچون دوستان گرم و صميمى شوند، فَإِذَا الَّذِي بَيْنَكَ وَ بَيْنَهُ عَداوَةٌ كَأَنَّهُ وَلِيٌّ حَمِيمٌ

این مساله در آیه 96 سوره مومنون نیز به گونه دیگری بیان شده است : ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ السَّيِّئَةَ

این روش یکی از ظریف ترین و پربارترین روش های تبلیغ است و تحقیقات روانشناسان نیز این امر را تایید کرده است.

هرکس بدی کند انتظار مقابله به مثل را دارد ، مخصوصا دشمنان و مخالفانی که از روی عناد و سرکشی دست به این کارها میزنند. حال زمانی که ببینند طرف مقابل نه تنها بدی را با بدی پاسخ نمیگوید بلکه با خوبی و نیکی به مقابله بر می خیزد ، طوفانی در وجودشان برپا می شود و وجدانشان تحت فشار قرار میگیرد و بیدار می شود.

از منش و برخورد طرف مقابل شرمنده میشوند و برای او بزرگی و احترامی، حتی اگر به زبان نیاورند و به آن اعتراف نکنند در دل قائل می شوند.

اينجا است كه كينه‏ها و دشمنی ها از درون دلها محو می شود و جاى آن را محبت و صميميت مى‏گيرد.

البته بدیهی است که این امر یک قانون دائمی نیست، اکثر اوقات جواب می دهد اما همیشه اقلیتی هستند که از این روش سوء استفاده می کنند و تا با برخورد شدید مواجه نشوند دست از دشمنی و کارشکنی برنمیدارند. حساب آن ها جداست و در مواقعی که لازم است باید در برابر آن ها به شیوه مناسب اقدام کرد اما نباید فراموش کرد که این دسته در اقلیت قرار میگیرند و قانونی که حاکم بر اکثریت ات همان قانون " دفع سيئه باحسنه" است.

نکته ی قابل توجه این است که در این آیات آمده : كَأَنَّهُ وَلِيٌّ حَمِيمٌ، گويا يك دوست گرم و صميمى است. کلمه " گویا " اشاره به این است که اگر واقعا هم در شمار دوستان صمیمی در نیاید حداقل در ظاهر چنین خواهد بود و حد اقل دست از رفتار لجوجانه خود برخواهد داشت.

چنین برخوردی با مخالفان کار ساده و آسانی نیست، در آیه بعد راه رسیدن به این ویژگی بیان شده است : وَ ما يُلَقَّاها إِلَّا الَّذِينَ صَبَرُوا ، به اين خصلت نمى‏رسد مگر كسانى كه داراى صبر و استقامتند. وَ ما يُلَقَّاها إِلَّا ذُو حَظٍّ عَظِيمٍ، و به اين خوى و خلق عظيم نمى‏رسد مگر كسانى كه بهره بزرگى از ايمان و تقوى و اخلاق دارند

انسان برای رسیدن به این خصلت باید روحش در پرتو ایمان و تقوا به قدرتی برسد که به آسانی از آزار دشمنان متاثر نشود و حس انتقام جویی در او شعله ور نگردد و بتواند بر خشم وغضب خویش چیره شود.

صبر ریشه بسیاری از فضایل اخلاقی و پیشرفت ها و موفقیت های مادی و معنوی است.


۱۳۸۹ مرداد ۲۷, چهارشنبه

سوره نساء -5

يَسْتَخْفُونَ مِنَ النَّاسِ وَلا يَسْتَخْفُونَ مِنَ اللَّهِ وَهُوَ مَعَهُمْ إِذْ يُبَيِّتُونَ مَا لا يَرْضَى مِنَ الْقَوْلِ وَكَانَ اللَّهُ بِمَا يَعْمَلُونَ مُحِيطًا

از مردم پنهان می کنند ولي از خدا پنهان نمی کنند(شرم نمی دارند) و حال آنكه او(خدا) با آنهاست هنگامي كه شبانگاه به سخناني که به خلاف رضای اوست می پردازند و خدا به هرچه كنند محیط (آگاه) است .

این آیه به مربوط به خائنانی است که پیوسته کارشان خیانت و گناه است. آنها اعمال زشت خود، حرف هایی ناپسندی را که می زنند و خدا از آنها راضی نیست، از مردم مخفی می کنند در حالی که خدا در همه ی لحظات ارتکاب گناه با آنان است... در همه ی لحظاتی که در جمع خود سخن به گناه می رانند ، نقشه ی توطئه می کشند، بدی مومنی را می گویند یا آبروی کسی را نزد کسی می برند، خداوند شاهد و ناظر است !

در ادامه، به رسم لطف خداوندی، راه بازگشت را نشان داده و درگاه خود را تنها مامن نجات گنه کاران از عقوبت می داند:

وَمَنْ يَعْمَلْ سُوءًا أَوْ يَظْلِمْ نَفْسَهُ ثُمَّ يَسْتَغْفِرِ اللَّهَ يَجِدِ اللَّهَ غَفُورًا رَحِيمًا

و هر كه عمل زشتي از او سر زند يا به خويشتن ستم كند سپس از خدا طلب آمرزش و عفو نمايد خدا را بخشنده و مهربان خواهد يافت .

البته در آیات بعدی خاطر نشان می کند که اگر کسی خطا یا گناهی کند و آن را به بی گناهی نسبت دهد، زیر بار بهتان و گناه آشکاری رفته است :

وَمَنْ يَكْسِبْ خَطِيئَةً أَوْ إِثْمًا ثُمَّ يَرْمِ بِهِ بَرِيئًا فَقَدِ احْتَمَلَ بُهْتَانًا وَإِثْمًا مُبِينًا

و هركس خطا يا گناهي از او سرزند و تهمت به بي گناهي بندد مرتكب بهتان و گناه بزرگ و آشكاري شده است .

کمی جلوتر خواهیم داشت :

لا خَيْرَ فِي كَثِيرٍ مِنْ نَجْوَاهُمْ إِلا مَنْ أَمَرَ بِصَدَقَةٍ أَوْ مَعْرُوفٍ أَوْ إِصْلاحٍ بَيْنَ النَّاسِ وَمَنْ يَفْعَلْ ذَلِكَ ابْتِغَاءَ مَرْضَاةِ اللَّهِ فَسَوْفَ نُؤْتِيهِ أَجْرًا عَظِيمًا

در بسياري از سخنان درگوشي آنها خيري نيست، مگر كسي كه به صدقه يا كار نيك يا اصلاح ميان مردم امر كند و هر كه براي كسب رضاي خدا چنين كند او را پاداش بزرگي خواهيم داد .

مخالفان در جلسات سری خود بر ضد اسلام و پیامبر توطئه می کردند. خداوند می فرماید که در اکثر نجواهای آنان خیری نیست زیرا صحبت کردن در امور مردم که سر از غیبت و بدگویی و قیل و قال در آورد کار عبثی است و با وزر و وبال همراه است ! خداوند در آیات قبل نیز همان طور که دیدیم فرموده بود : در جلسات خود چیزی می گویند که خدا به آن راضی نیست ! مگر آنکه این جلسات و سخنانی که دور هم می گویند برای عمل صالحی باشد. مثلا برای توصیه به صدقه و کمک به دیگران و کار نیک یا اصلاح مردم !

چند آیه جلوتر به آیه ای برخوردم که بخشی از آن بسیار منو تحت تاثیر خودش قرار داد ! لحظه ای رو توصیف کرد که دیگه به جایی می رسیم که خدا آدم رو به حال خودش رها می کنه ! و این آیه از این قراره :

وَمَنْ يُشَاقِقِ الرَّسُولَ مِنْ بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُ الْهُدَى وَيَتَّبِعْ غَيْرَ سَبِيلِ الْمُؤْمِنِينَ نُوَلِّهِ مَا تَوَلَّى وَنُصْلِهِ جَهَنَّمَ وَسَاءَتْ مَصِيرًا

و هر كه پس از روشن شدن راه هدايت ، با پيامبر ستيزه كند و راهي غير از راه مومنان پيش گيرد وي را به همان سو كه رو كرده بر گردانيم و به دوزخش كشانيم كه بد سر انجامي است .

مطلبی که از این آیه برمی آید این است که خداوند هرکسی را به چیزی که به آن اعتماد کرده و ولایت آن را قبول کرده است و خدا را به خاطر آن در حاشیه قرار داده است، به همان وا می گذارد ! یکی به مال خود تکیه کرده یکی به مال دیگری ، یکی به هنر علم و خود و یکی به آشنایان ، بنابراین خدا او را به همان که به او تکیه کرده وا می گذارد و حمایت خود را از او بر می دارد !

اگر بعد از اینکه راه هدایت را شناختیم ، پشتیبان حقیقی را شناختیم و راه را از چاه تمییز دادیم ، راهی جز راه حق و پیروی از دستورات فرستاده ی او را در پیش گیریم، خداوند ما را به همان کس یا چیز که بدو تکیه ی اطمینان زده ایم، رها خواهد کرد تا به آنچه روی آورده ایم نزدیک و نزدیک تر شویم !

سوره نساء -4

سوره ی نساء از سوره هایی است که در آن بیشتر به مسائل اجتماعی دین پرداخته شده است. مسائلی مربوط منافقان آن زمان پیامبر، حکم نماز در طول سفر و نماز خوف ( نمازی که در زمان خطر وجود حمله ی دشمن یا جنگ خوانده می شود) ، حکم قصاص، ازدواج ، اختلاف و ناسازگاری در ازدواج و ..... اینها مسائلی است که کمابیش با احکام آنها آشنا هستیم. به همین دلیل تصمیم گرفتم به جای عنوان کردن ریز به ریز آن ها و روند پیش روی سوره ، به آیه هایی اشاره کنم که شاید کمتر به آنها توجه کرده ایم !

يا أيها الذين آمنوا إذا ضربتم في سبيل الله فتَبَيَّنوا ولا تقولوا لمن ألقى إليكم السلامَ لَستَ مؤمناً تَبتَغون عَرَض الحَياةِ الدُنيا فعِندَ اللهِ مغانمُ كثيرةٌ كذلكَ كُنتُم من قَبلُ فَمَنَّ اللهُ عليكُم فتَبَيَّنوا إن اللهَ كانَ بما تعمَلون خبيراً

ای کسانی که ایمان آورده اید هنگامی که در راه خدا گام بر می دارید، پس خوب وارسی کنید و کسی را که به شما اظهار اسلام می کند نگویید تو مومن نیستی، که بخواهید بهره ی ناپایدار زندگی دنیا را به دست آرید چرا که غنیمت های بسیار نزد خداست. پیش تر خودتان نیز همین گونه بودید و خدا بر شما (با نعمت اسلام) منت نهاد. پس نیک وارسی کنید که مسلما خدا به آن چه انجام می دهید آگاه است.

خداوند در این آیه دستور داده است کسانی که اظهار اسلام می کنند به آنها نگویید مسلمان نیستید. هر اقدامی که می کنید، هر نسبتی که می دهید باید تحقیق شده باشد! خداوند خاطر نشان می کند که شما نیز در آغاز اسلام همین وضع را داشتید، یعنی اظهار اسلام می کردید و پیامبر آن را می پذیرفت . خدا بر شما منت گذاشت و اسلام شما را پذیرفت و شما را به نعمت اسلام آراسته کرد. این آیه به ما می گوید که ایمان و اسلام ما نباید موجب غرور ما بشود به طوری که کسان دیگر را پایین تر از خود بدانیم و آنها را از خود برانیم ! خدا خود به دل بندگان خود آگاه است .. اگر کسی اظهار ایمان میکند، آن را بپذیریم !

إِنَّ الَّذِينَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلائِكَةُ ظَالِمِي أَنْفُسِهِمْ قَالُوا فِيمَ كُنْتُمْ قَالُوا كُنَّا مُسْتَضْعَفِينَ فِي الأرْضِ قَالُوا أَلَمْ تَكُنْ أَرْضُ اللَّهِ وَاسِعَةً فَتُهَاجِرُوا فِيهَا فَأُولَئِكَ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَسَاءَتْ مَصِيرًا

آنان كه فرشتگان جانشان را در حاليكه ظالم به خود بوده اند مي گيرند از آنها پرسند كه در چه كار بوديد ؟ پاسخ دهند كه ما در روي زمين مردمي ضعيف و ناتوان بوديم فرشتگان گويند : آيا زمين خدا پهناور نبود كه در آن هجرت كنيد ؟ و ماواي ايشان جهنم است و آن بد جايگاه بازگشتي است .

گفته اند عده ای اسلام آوردند و در مکه ماندند و از ترس جان و مال خود در جنگ بدر با مسلمانان جنگیدند و کشته شدند. برخی هم گفته اند که آنها از منافقین مکه بودند. پیامبر پس از هجرت خود به مدینه به همه ی مسلمانان دستور داد که به مدینه هجرت کنند اما عده ای سرپیچی کردند. در این آیه نحوه ی جان دادن اینانی که از ترس جان خود در مکه ماندند و به همکاری مشرکان کشانده شدند توصیف می شود. وقتی آنان سوال می شود که چرا در صفوف کفار بودید، می گویند ما در شهر خود تحت فشار بودیم و توانایی اجرای احکام خدا را نداشتیم. جواب می شنوند : مگر زمین خدا وسیع نبود نبود که در آن هجرت کنید؟

امیرالمومنین می فرمایند : "قانون هجرت به همان قوت خود باقی است." یعنی وجوب آن بر کسی که نمی تواند در شهری که هست به احکام خدا عمل کند یک تکلیف است.

سوره معارج

این بار تفسیر این سوره رو به صورت ترجمه ی آیه به آیه نوشتم ولی فقط ترجمه تحت اللفظی نیست.

به نام خداوندي که رحمان است يعني به همه مخلوقات خود و انسان عطا و بخشش دارد و اين بخشش حالت طولي و عام به همه دارد.رحيم يعني به گناهکاران بخشش و گذشت دارد و اين صفت حالت عرضي دارد و شامل گناه کاران است و اين از مساوات و عدالت خداست.

1 يک نفر ناباورانه ازنحوه عذاب و مجازاتي مي پرسد , که آيا واقعا براي آدمي قيامت و مجازات رخ خواهد داد؟

مجازاتي كه اختصاص به ناباوران و كافران دنيا پرست دارد

2 آري خواهد شد و نمي توان از آن جلوگيري کرد زيرا از جانب خداوندي است که صاحب همه مراتب و درجات قابل تصور براي انسان است

(3)فرشتگان پس از مرگ جسماني , روح فرد مرده را از زمين جدا کرده و بالا مي برند اما ترسي که در روح انسان است اين سفر را سخت طولاني نشان مي دهدو گويي در روزى كه به اندازه پنجاه هزار سال به نظر مي رسد فرشتگان و روح به سوى او بالا مى‏روند.اين طولاني بودن شبهه عالم برزخ را ساخته است.

پس صبر کن ,خوب صبر كن

زيرا عليرغم ناباوري دنياپرستان ومنکران که مجازات را بعيد دانسته و يا فکر مي کنند هزاران سال در عالم برزخ مانده و يا اصلا” وقوع آن را دور از ذهن مي دانند, ما آن را نزديک مى‏بينيم

اين مجازات در روزى است كه فرد مي ميرد و در اين زمان از شدت و هول و هراس از مرگ , او تصور مي کند که در نزد او آسمانها چون فلز گداخته و كوهها چون پشم زده مي شود. زيرا با وقوع مرگ همه چيزها و دانسته و قدرتها کاملا” تغيير کرده وعوض مي شود.

او از لحظه اي که مي ميرد, عملا” در مي يابد که در عالم معنا هيچ دوستي ولو صميمى از دوست خود ياد نمي کند و سراغي نمي گيرد.زيرا که نمي تواند حتي اگر بخواهد.

(10)مدت کمي پس از مردن وقتي کارنامه اعمال او را چون فيلم واقعي به او نشان دادند و راه توجيه و تفسير و انکار را بر او بستند و او از صميم دل پذيرفت گناهكار است و فهميد که چه مجازاتي را بايد بپذيرد. و پذيرفت که اين مجازات و محاکمه عادلانه و سخت منصفانه است.

باز در صدد توجيه و سوء استفاده مي افتد , يا باز خودخواهي خود را نشان ميدهد مثلا” آرزو مى‏كند :به اين صورت كه اي كاش مي شد مي پذيرفتند براى رهايى از عذاب معين شده پسران خود را جايگزين کند.پسراني که ظاهرا” آن همه دوستشان مي داشت.

يا نه, حتي زن و همسرش راکه به او آن همه تعصب و غيرت نشان مي داد

ويا اگر حتي قبول کنند برادرش رابه آنها بدهد وبفروشد.

یاباند و حزب و قبيله‏اش را كه همواره در پناه آنان بود و از امکانات آنها در دنيا سود برده و فقط به آنان سود مي رساند.

(13) يا براي افرادي که داراي قدرت مادي زياد در زمين بوده اند اگر قبول کنند هر كه را و هر چه را كه در روى زمين داشته است همه را بدهد امتيازاتش را تمام و کمال واگذار کند و خود را از اين مجازات خلاص نمايد

(14)اما اينها آموزه ها و توجيه و تفسير دنيوي و قراردادهاي اجتماعي غير الهي است که فقط به درد دنياي دنيا پرستان مي خورده است . اينجا عالم باقي و روح و معناست , قانون الهي در يوم الدين مخدوش نمي شود اگر در دنيا به انسان اراده و اختيار داده است. عالم باقي چنين نيست فرار از آتشي که خود انسان دنيا پرست براي خود افروخته امکان پذير نيست.

اين آتش خود افروخته گويي شعله مي کشد و مي خواهد پوست‏ سر و بدن دنيا پرست را از بدن او جدا کند (16)

دنيا پرست و هر کسي که از قوانين الهي اطاعت نکرده ,يا به آنها پشت كرده و يا از ديدن و شنيدن و اجراي آنها ترش مي کرده و حالش به هم مي خورده است .(17)

و نيز کسي که در دنيا فقط دنبال افزايش داشته هاي مادي خود بوده است و مي خواسته که آنها را به هر صورت و به هر قيمتي حفظ کند.

و گويي چنين انساني که براي ارضاء حرص و آز خود چنين بي تابانه مي کوشد اساسا” در خلقت خود چنين بوده اما نه خدا چنين نمي خواسته است .

همين دنيا پرست وقتي با مشکل و آسيبي براي خود روبرو ميشد چه عجز و لابه ها که نمي کرد و از همه مي خواست و توقع داشت که او را ياري کنند (20)

و اما در مقابل چون به چيزي دست مي يافت يا خيرى به او مي رسيد خودخواهي بيشتر يافته و کسي را صدا نمي کرد و به هيچ کسي کمک نمي کرد و بخل مي ورزيد (21)

اما در زمان محاسبه با همه اين گونه برخورد نمي شود دنيا پرستان با بندگان ديگر فرق دارند

بندگاني که در ياد خدا و اطاعت از او بوده اند نه گاه به گاه و يا در موقع نياز ,کساني که هميشه در ياد خدا بوده اند.خوشا آنان که دایم در نمازند

(23)کساني كه دراستفاده از امکانات و اموالشان خود خواهي نداشته و دستور خدا را براي حق نيازمندان در مال خود پذيرفته اند.

(25)بندگانيكه روز محاسبه را باور دارند و فراموش نمي کنند که درصورت دنياپرستي در عالم معنا وضعيت و جايگاه خوبي ندارند

كسانى كه در روابط جنسي خويش خود را هرزه و آلوده نمي کنند و به حق خود از همسر يا کنيز قانع هستندودر برخورد با آنان هم حريم و حدود را حفظ ميکنند و در اين رفع نياز هم مراعات انصاف و اخلاق را دارند.به همسران خود ظلم نمي کنند و حق آنان را به اندازه رعايت ميکنند.

و كسانى كه به امانتها و پيمان خود پاي بندند و با دقت آنها را مراعات مى‏كنند (32)

آنان كه در دين خود چيزهايي را آموخته و به آن اصول باور کرده اند و آنها را در دل پذيرفته و به آن شهادت داده اند بايد آنها را از ياد نبرند و بر آن استوار باشند

وهم چنين در هر حال و همواره در ياد خدا بوده و او را فراموش نمي کنند.

اين قبيل بندگان هستند كه در بهترين جاها مورد توجه و برخوردار از نعمتها خواهند بود(35)

اي پيامبر با خبر باش که حتي ممکن است برخي که ايماني به خدا ندارند از شنيدن اخبار مربوط به پاداش مومنان فوق با عجله و شتاب به سوي تو آمده و مدعي شوند دنياپرست نيستند .

آنها گروه گروه و دسته دسته از راست و از چپ خواهند آمد اما آنها متعادل نيستند يا در دين افراط دارند يا در دنياپرستي و اينها چپ و راست اند (37)

اين گروه راست و چپ در توهم و روياي دنياپرستانه و تصورات دنيوي خود هم به دنبال کسب سهمي از بهشتند زيرا آنان به همه چيز طمع دارند

(38)در روز باز پسين گويي آنان را از نو مي آفرينيم اما چنين نيست آنان نتيجه اعمال خود را مي يابندو خلقي نو بدون ريا و تظاهر خواهندداشت.

به آفريدگار دو شرق و دو غرب شرق و غرب زميني و جغرافيايي و شرق و غرب روح سوگند ياد مى‏كنيم

كه ما مي توانيم كه به جاى آنان افرادي را خلق کنيم که برتر و بهتر از دنيا پرستان باشند

و کسي قادر نيست در هيچ شکل و صورت از خدا بالاتر باشد

پس آنها را به حال خود بگذار تا به خواست خود عمل کنند . آنان با خودشان بازي ميکنند. تا روزى را كه به آنها گفته ايم را ببينند(42)

روزى كه مردند و دفن شدند ناگهان آنان را فرا مي خوانند و آنها ناخودآگاه و بدون اراده اي براي مقاومت ,مانند سربازان گوش به فرمانند , گويى كه آنان به سوى پرچمهاى افراشته مى دوند (43)

(41) در آنجا ديگر از کبر و غرور و قدرت و تفرعن دنيوي آنان اثري نيست .حالت چشمان شان عوض مي شود برق قدرت مادي در آن نيست. چشماني مايوس و ترسيده که خواري و ذلت در آن موج مي زند اين است از نشانه هاي همان روزى كه به ايشان وعده داده مى‏شد


سوره غافر

سوره مومن که نام دیگر آن سوره غافر است نخستین سوره از 7 سوره ایست که با حم آغاز میشوند و پشت سر هم قرار گرفته اند.

محتوای این سوره در برگیرنده مجموعه ایست از قهر و لطف ، انذار و بشارت ، مبارزه قاطع با جباران و لطف و رحمت به مومنان .

در ابتدای این سوره صفاتی از خداوند برشمرده شده است : خداوندى كه گناهان را مى‏آمرزد ، غافِرِ الذَّنْبِ . توبه‏ها را مى‏پذيرد،قابِلِ التَّوْبِ . مجازاتش شديد است، شَدِيدِ الْعِقابِ. نعمتش فراوان است، ذِي الطَّوْلِ.. خداوندى كه معبودى جز او نيست، لا إِلهَ إِلَّا هُوَ .و بازگشت همه شما به سوى او است،إِلَيْهِ الْمَصِيرُ .

در میان این اوصاف، سه وصف از رحمت خداوند حکایت دارد و یکی از غضبش و از اینجاست که میگویند : رحمت خدا بر غضبش پيشى گرفته است ( يا مَن سَبَقَت رَحمَته غَضَبه ).

سپس از گروهى سخن میگوید كه در برابر اين آيات الهى به مجادله و پرخاشگرى برمى‏خيزند، و سرنوشت اين گروه را ضمن جمله‏هايى كوتاه روشن مى‏سازد، مى‏فرمايد:" تنها كسانى در آيات الهى مجادله مى‏كنند كه از روى عناد و لجاج كافر شده‏اند" ما يُجادِلُ فِي آياتِ اللَّهِ إِلَّا الَّذِينَ كَفَرُوا

درست است كه اين گروه احيانا نيرو و جمعيت و قدرتى دارند، ولى" مبادا رفت و آمدهاى آنها در شهرهاى مختلف و قدرت نمائيهايشان تو را بفريبد" فَلا يَغْرُرْكَ تَقَلُّبُهُمْ فِي الْبِلادِ

سپس سرنوشت بعضى از اقوام گمراه و سركش پيشين را در عباراتى بیان میکند ....

و براى محو و نابودى حق به سخنان باطل دست زدند و براى گمراه ساختن مردم اصرار ورزيدند، وَ جادَلُوا بِالْباطِلِ لِيُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ .

مجادله در زبان عربی از نظر معنی و محتوا همیشه مذموم نیست بلکه اگر در مسیر حق باشد ممدوح است همان طور که در سوره نحل داریم : وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَن ُ، با آنها به روشى كه پسنديده‏تر است بحث و مجادله كن. در اين سوره پنج بار سخن از" مجادله" به ميان آمده است كه تمام اين موارد ناظر به" مجادله باطل" است .

بحث و گفتگو و استدلال در گفتار ديگران اگر به منظور روشن شدن حق، نشان دادن راه، و ارشاد جاهل بوده باشد عملى است پسنديده و شايسته تقدير، بلكه در بسيارى از موارد واجب است. قرآن هرگز با بحث و گفتگوى روشنگرانه و استدلال براى تبيين حق مخالفت نكرده، بلكه در آيات زيادى آن را عملا تثبيت نموده است

اما در برابر آن موارد زيادى را نقل مى‏كند كه طرفداران باطل براى‏ به كرسى نشاندن سخنان بى‏اساس خود دست به مجادلات زشتى مى‏زدند و با انواع سفسطه‏ها و بهانه‏جوئيها تلاش براى ابطال حق و اغواى مردم ساده دل داشته‏اند، استهزاء تهديد و افترا و انكار بدون دليل از روشهاى معمولى اقوام گمراه و سركش در مقابل پيامبران بود.

نه تنها پيشوايان معصوم كه اصحاب و ياران آنها نيز به تشويق آنها مناظرات و مجادلاتى با مخالفان داشته‏اند، ولى اجازه اين كار را به كسانى مى‏دادند كه به قدر كافى توانايى و قدرت منطق داشته باشند، چه در غير اين صورت بجاى اينكه جبهه حق تقويت شود تضعيف مى‏گردد، و مخالفان جسورتر و سرسخت‏تر مى‏شوند.

در روایتی آمده است که يكى از دوستان امام صادق (ع) بنام" طيار" مى‏گويد به امام عرض كردم :

به من خبر رسيده كه شما از مناظره كردن با مخالفان ناخشنود هستيد. امام (ع) در پاسخ فرمود :

" اما كسى كه چون تو باشد عيبى ندارد، از كسانى كه وقتى پرواز مى‏كنند و اوج مى‏گيرند به خوبى مى‏توانند بنشينند، و هنگامى كه مى‏نشينند به خوبى مى‏توانند پرواز كنند و اوج گيرند، كسى كه چنين باشد ما از مناظره او ناخشنود نيستيم"

اين تعبير كه اشاره روشنى به قدرت اوج‏گيرى در استدلال، و سپس جمع كردن و پايان دادن به بحث مى‏باشد نشان مى‏دهد كه بايد افرادى در اين ميدانها حضور يابند كه از تسلط كافى بر بحثهاى استدلالى برخوردار باشند، مبادا ضعف منطق آنها به حساب ضعف مكتب آنها گذاشته شود.

بحث و گفتگو كليد حل مشكلات مى‏باشد، اما اين در صورتى است كه دو طرف بحث طالب حق و در جستجوى راه باشند، و يا حداقل اگر يك طرف از طريق لجاجت وارد مى‏شود طرف مقابل در فكر احقاق حق و رسيدن به واقع باشد.

اما هر گاه گفتگو در ميان كسانى روى دهد كه هر كدام براى خودخواهى و اظهار برتری بر ديگرى، و به كرسى نشاندن حرف خويش به ستيزه و جنجال برخيزد نتيجه‏اى جز دور شدن از حق، تاريكى دل، ريشه‏دار شدن خصومتها و كينه‏ها نخواهد داشت‏

اشاراتی به روش مجادله به احسن در قرآن شده است که شاید آوردن بعضی از آن ها در اینجا خالی از لطف نباشد :

· نبايد اصرار داشته باشد كه مطلب حق را به عنوان گفته او بپذيرد بلكه اگر بتواند چنان كند كه طرف مقابل آن مطلب را نتيجه فكر خود بينديشد بسيار مؤثرتر خواهد بود. سِرّ اينكه قرآن مجيد بسيارى از حقايق مهم را از توحيد و نفى شرك گرفته تا مسائل ديگر در لباس استفهام در مى‏آورد و مثلا بعد از ذكر دلایل توحيد مى‏گويد : أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ "آيا معبودى با خدا همراه است؟" شايد همين امر باشد.

· از هر چيزى كه حس لجاجت طرف مقابل را برمى‏انگيزد بايد خوددارى نمود قرآن مجيد مى‏گويد: وَ لا تَسُبُّوا الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّه " معبودهايى را كه غير از خدا مى‏خوانند ناسزا و دشنام نگوئيد" (انعام- 108) مبادا آنها از روی لجاجت به خداوند بزرگ اهانت كنند.

· در بحثها بايد در مقابل هر كس و هر گروه نهايت انصاف را رعايت كرد تا طرف مقابل حس كند گوينده به راستى در صدد روشن كردن واقعيات است، به عنوان مثال هنگامى كه قرآن سخن از زيانهاى شراب و قمار مى‏گويد منافع جزئى مادى و اقتصادى آن را كه براى گروهى حاصل مى‏شود ناديده نمى‏گيرد، مى‏فرمايد: قُلْ فِيهِما إِثْمٌ كَبِيرٌ وَ مَنافِعُ لِلنَّاسِ وَ إِثْمُهُما أَكْبَرُ مِنْ نَفْعِهِما" بگو در شراب و قمار گناه عظيمى است و منافع جزئى براى مردم، اما گناه آنها از سودشان بيشتر است". اين طرز سخن مسلما در شنونده تاثير عميقترى مى‏بخشد.

· بايد در برابر بديها و كينه‏توزيهاى مقابله به مثل نكند، بلكه طريق محبت و رافت و گذشت را پيش گيرد كه اين" مقابله به ضد" در اين گونه موارد تاثير فوق العاده‏اى در نرم كردن قلب دشمنان لجوج دارد، چنان كه قرآن مجيد مى‏گويد: ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِي بَيْنَكَ وَ بَيْنَهُ عَداوَةٌ كَأَنَّهُ وَلِيٌّ حَمِيمٌ" با روشى كه نيكوتر است بديها را دفع كن، در اين حال كسى كه ميان تو و او دشمنى است آن چنان نرم مى‏شود كه گويى دوست گرم و صميمى است"(فصلت- 34).

در ادامه توصیفاتی از قیامت و روز برانگیخته شدن انسان ها می آورد و سپس بخشی از سرگذشت حضرت موسی و فرعون مربوط به " مؤمن آل فرعون" در این سوره مطرح شده . داستان مردی كه در میان فرعونیان بود، ولى در باطن به موسى (ع) ايمان آورده، و در آن لحظاتى كه موسى(ع) در خطر مرگ قرار گرفت او با روشى بسيار زيركانه و ظريف به يارى او شتافت و او را از مرگ نجات داد.

در یکی از آیات این سوره آمده : پروردگار شما گفته است كه مرا بخوانيد تا دعاى شما را اجابت كنم وَ قالَ رَبُّكُمُ ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ.

بسیار شنیده ایم که طبق آیات قرآن و روایات اهمیت زیادی برای دعا ذکر شده است ، اما دلیل این اهمیت و ارزش چیست ؟

دعا از يك سو انسان را به شناخت پروردگار كه برترين سرمايه هر انسان است دعوت مى‏كند. و از سوى ديگر سبب مى‏شود كه خود را نيازمند او ببيند و در برابرش خضوع كند، و از مركب غرور و كبر كه سرچشمه انواع بدبختى‏ها و مجادله در آيات خدا است پایین بیاید، نعمتها را از او ببيند، و به او عشق ورزد، و رابطه عاطفى او از اين طريق با ساحت مقدسش محكم شود .

از طرفی چون خود را نيازمند و مرهون نعمتهاى خدا مى‏بيند خود را موظف به اطاعت فرمانش مى‏داند. و چون مى‏داند استجابت اين دعا بى‏قيد و شرط نيست، بلكه خلوص نيت و صفاى دل و توبه از گناه و بر آوردن حاجات نيازمندان و دوستان از شرائط آن است خودسازى مى‏كند و در راه اصلاح خود گام بر مى‏دارد.

از سوى دیگر دعا به انسان اعتماد به نفس مى‏دهد، و از ياس و نوميدى باز مى‏دارد، و به تلاش و كوشش بيشتر دعوت مى‏كند

" نكته مهمى" كه لازم است حتما در نظر گرفته شود اينكه دعا طبق روايات اسلامى مخصوص مواردى است كه تلاشها و كوششهاى انسان اثرى نبخشد، و يا به تعبير ديگر آنچه انسان در توان دارد انجام دهد، و بقيه را از خدا بخواهد. بنا بر اين اگر انسان دعا را جانشين تلاش و كوشش كند قطعا مستجاب نخواهد شد.

و علاوه بر این استجابت دعا شرایط خاص خود را دارد. از امام صادق (ع) سؤال كردند آيا خداوند نمى‏فرمايد دعا كنيد تا براى شما اجابت كنم؟ در حالى كه افراد مضطرى را مى‏بينيم كه دعا مى‏كنند و به اجابت نمى‏رسد، و مظلومانى را مى‏بينيم كه از خدا پيروزى بر دشمن مى‏طلبند ولى آنها را يارى نمى‏كند؟

امام فرمود: واى بر تو! هيچكس او را نمى‏خواند مگر اينكه اجابت مى‏كند، اما ظالم دعاى او مردود است تا توبه كند، ولی صاحب حق هنگامى كه دعا كند اجابت مى‏فرمايد و بلا را از او برطرف مى‏سازد به طورى كه گاه خود او نمى‏داند، و يا آن را به صورت ثواب فراوانى براى روز نيازش به آن (روز قيامت) ذخيره مى‏كند، و هر گاه چيزى را كه بندگان تقاضا كنند مصلحت آنها نباشد خوددارى مى‏فرمايد